کد مطلب:328155 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:472

سوره اعراف، آیات 160 - 155
و اختار موسی قومه سبعین رجلا لمیقاتنا فلما اخذتهم الرجفه قال رب لوشئت اهلكتهم من قبل و ایای اتهلكنا بما فعل السفهاء منا ان هی الا فتنتك تضل بها من تشاء و تهدی من تشاء انت ولینا فاغفر لنا و ارحمنا و انت خیر الغافرین (155)

و اكتب لنا فی هذه الدنیا حسنه و فی الاخره انا هدنا الیك قال عذابی اصیب به من اشاء و رحمتی وسعت كل شی ء فساكتبها للذین یتقون و یوتون الزكوه و الذین هم بایاتنا یومنون (156)

الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مكتوبا عندهم فی التورئه و الانجیل یامرهم بالمعروف و ینهیهم عن المنكر و یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی كانت علیهم فالذین آمنوا به و عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذی انزل معه اولئك هم المفلحون (157)

قل یا ایها الناس انی رسول الله الیكم جمیعا الذی له ملك السموت والارض لا اله الا هو یحیی و یمیت فامنوا بالله و رسوله النبی الامی الذی یومن بالله و كلماته و اتبعوه لعلكم تهتدون (158)

و من قوم موسی امه یهدون بالحق و به یعدلون (159)

و قطعناهم اثنتی عشره اسباطا امما و اوحینا الی موسی اذ استسقئه قومه ان اضرب بعصاك الحجر فانبجست منه اثنتا عشره عینا قد علم كل اناس مشربهم و ظللنا علیهم الغمام و انزلنا علیهم المن و السلوی كلوا من طیبت ما رزقناكم و ما ظلمونا و لكن كانوا انفسهم یظلمون (160)







ترجمه آیات

و موسی از قوم خویش هفتاد مرد برای وعده گاه ما انتخاب كرد، و چون به زلزله دچار شدند گفت : پروردگارا اگر خواسته بودی از این پیش ایشان و مرا هلاك كرده بودی ، چرا ما را برای كاری كه كم خردان ما كرده اند هلاك می كنی ؟ این جز آزمایش تو نیست ، و هر كه را خواهی بدان گمراه كنی ، و هر كه را خواهی هدایت كنی ، سرپرست ما تویی ما را بیامرز و به ما رحمت آر كه تو از همه آمرزگاران بهتری (155)

و برای ما در این دنیا و در آخرت نیكی مقرر دار، كه ما به تو بازگشته ایم ، گفت : عذاب خویش را به هر كه خواهم می رسانم ، و رحمت من به همه چیز رساست ، و آن را برای كسانی كه پرهیزكاری كنند و زكات دهند و كسانی كه به آیه های ما ایمان بیاورند مقرر می كنیم (156)

همان كسان كه آن رسول پیغمبر ناخوانده درس را كه وصف وی را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته می یابند پیروی كنند، پیغمبری كه به معروفشان وا می دارد و از منكر بازشان می دارد و چیزهای پاكیزه را حلالشان می كند و پلیدی ها را حرامشان می كند تكلیف گرانشان را با قیدهایی كه بر آنها بوده است بر می دارد، كسانی كه بدو ایمان آورده و گرامیش داشته و یاریش كرده اند و نوری را كه به وی نازل شده پیروی كرده اند آنها خودشان رستگارانند (157)

بگو: ای مردم من فرستاده خدای یكتا به همه شمایم ، خدایی كه ملك آسمانها و زمین از او است ، خدایی جز او نیست ، زنده می كند، و می میراند، پس به خدا و فرستاده او پیغمبر ناخوانده درس كه به خدا و كلمات او مؤ من است ایمان بیاورید و او را پیروی كنید شاید كه هدایت شوید (158)

و از قوم موسی گروهی هستند كه به حق هدایت می یابند و بدان باز می گردند (159)

آنان را به دوازده سبط دوازده گروه تقسیم كردیم ، و چون قوم موسی از او آب خواستند بدو وحی كردیم كه عصای خود را به این سنگ زن و از آن دوازده چشمه بشكافت و هر گروهی آبخورگاه خویش را بدانست ، و ابر را سایه بان ایشان كردیم و ترنجبین و مرغ بریان به ایشان نازل كردیم ، از چیزهای پاكیزه كه روزیتان كرده ایم بخورید، با كفران نعمت به ما ستم نكردند بلكه به خودشان ستم می كردند (160).

بیان آیات

در این آیات چند فصل دیگر از داستانهای بنی اسرائیل آمده و در آن بسیاری از آیات و معجزاتی كه خداوند بر آنان نازل كرده بود ذكر شده و نیز خاطرنشان شده است كه بنی اسرائیل نسبت به این آیات كه همه به منظور هدایت ایشان به راه حق و به سوی تقوا نازل شده بود كفر ورزیده و ستم كردند.





و اختار موسی قومه سبعین رجلا لمیقاتنا...





تقدیر آیه (و اختار موسی من قومه ) است ، یعنی موسی از قوم خود هفتاد نفر را انتخاب كرد، و بنابراین ، كلمه (قومه ) كه به صدای بالا خوانده می شود فتحه آن بخاطر حذف كلمه (من ) و به اصطلاح منصوب به نزع خافض است .

انتخاب هفتاد نفر از بنی اسرائیل و حضور آنان در میقات ونزول رجفه ، جزئی از داستان میقات و نزول تورات است .

و این آیه دلالت دارد بر اینكه خدای سبحان برای بنی اسرائیل میقاتی معین كرده بود تا برای امر عظیمی در آن میقات حاضر شوند، و موسی (علیه السلام ) هفتاد نفر از ایشان را برای اینكار انتخاب كرد، و اما اینكه این امر عظیم چه بوده آیه شریفه از آن ساكت است ، و تنها این جهت را ذكر كرده كه بعد از حضور در میقات بخاطر ظلم بزرگی كه مرتكب شده بودند زلزله مهیبی ایشان را هلاك كرد، چون در آیه شریفه دارد كه موسی عرض كرد: (پروردگارا اگر می خواستی مرا و این قوم را قبل از این هلاك می كردی آیا ما را بخاطر كار زشتی كه سفهائی از ما مرتكب شده اند هلاك می فرمایی )، از این جمله به خوبی بر می آید كه خداوند ایشان را با رجفه هلاك ساخته .

و همین معنا این احتمال را تاءیید می كند كه قصه مذكور در این آیه همان قصه ای است كه خداوند در آیه شریفه (و اذ قلتم یا موسی لن نومن لك حتی نری الله جهره فاخذتكم الصاعقه و انتم تنظرون ثم بعثناكم من بعد موتكم لعلكم تشكرون ) و در آیه شریفه (یسئلك اهل الكتاب ان تنزل علیهم كتابا من السماء فقد سالوا موسی اكبر من ذلك فقالوا ارنا الله جهره فاخذتهم الصاعقه بظلمهم ثم اتخذوا العجل من بعد ما جاءتهم البینات فعفونا عن ذلك ) به آن اشاره فرموده است .

وقتی داستان وارده در آیه مورد بحث همان داستان باشد قهرا مقصود از (رجفه ) كه در آیه مورد بحث است همان رجفه صاعقه ای خواهد بود كه در آن داستان بوده ، نه رجفه در اندام ایشان كه بعضی از مفسرین احتمالش را داده اند، و این اختلاف در تعبیر در آیات راجع به داستان صالح (علیه السلام ) نیز دیده می شود، یكی می فرماید: (فاخذتهم الرجفه فاصبحوا فی دارهم جاثمین ) و یكی می فرماید: (فاخذتهم صاعقه العذاب الهون ).

و از آیه (153) سوره (نساء) كه چند سطر قبل نقل شد بر می آید كه درخواست رؤ یت مربوط به نزول كتاب بوده ، و گوساله پرستی ایشان بعدا اتفاق افتاده ، و چنین استفاده می شود كه همراهان موسی به این منظور در میقات حاضر شدند كه نزول تورات را ناظر باشند، و مقصودشان از رؤ یت این بود كه نزول تورات را به چشم خود ببینند، تا كاملا اطمینان پیدا كنند به اینكه تورات كتابی است آسمانی ، و نازل از طرف خدای تعالی شاهد دیگر این معنا این است كه از ظاهر آیه بر می آید همراهان موسی كه موسی ایشان را از میان بنی اسرائیل انتخاب كرده بود نسبت به اصل دعوت وی ایمان داشته اند، و غرضشان از اینكه گفتند: (ما هرگز ایمان نمی آوریم تا خدا را آشكارا ببینیم ) این بوده كه ایمان خود را از جهت نزول تورات مشروط و متعلق بر مشاهده و رؤ یت كرده باشند.

و همه این قرائن شاهد بر این است كه داستان مورد نظر آیه مورد بحث جزئی از داستان میقات و نزول تورات است ، و از مجموع آیات بر می آید كه موسی وقتی خواست به میقات برود و تورات را بگیرد از میان بنی اسرائیل این هفتاد نفر را انتخاب كرده ، و نامبردگان ، به شنیدن صدای خدا و اینكه چگونه با پیغمبر خود سخن می گوید قناعت نكرده از وی درخواست كردند تا خدا را به ایشان نشان دهد، و بخاطر همین درخواست صاعقه ای بر ایشان نازل شد و همه را هلاك كرد، و خداوند با دعای موسی دوباره ایشان را زنده نمود، آنگاه خود موسی درخواست رؤ یت نموده و آن وقایع پیش آمد، كه از جمله آنها داستان گوساله پرستی قوم بود در ایام غیبت موسی .

و این معنا در اخبار وارده از ائمه اهل بیت (علیهم السلام ) نیز وارد شده ، و به زودی از نظر خوانندگان خواهد گذشت - ان شاء الله تعالی -.

البته همانطوری كه گفتیم این مطلب از قرائنی كه در سیاق آیات هست استفاده می شود، نه اینكه آیه مورد بحث در مقام بیان آن باشد، ما خود اعتراف داریم كه آیه تنها در مقام بیان ظلم بنی اسرائیل و نزول عذاب بر ایشان و دعای موسی در حق ایشان است و اما اینكه این داستان جزئی از داستان میقات است آیه از آن ساكت است ، لیكن باید دانست از این هم كه غیر آن داستان است ساكت است .

سخن صاحب المنار مبنی بر اینكه داستان هفتاد نفر غیر داستان میقات موسی (ع ) است .

صاحب تفسیر المنار در ذیل آیه مورد بحث گفته : داستان مذكور در این آیه غیر داستان میقات موسی است ، و استدلال كرده به اینكه اولا از فصاحت كلام خدای تعالی به دور است كه در وسط نقل داستانی به داستان دیگری بپردازد، و ثانیا اگر رجفه ، كیفر درخواست رؤ یت بود جا داشت بفرماید: (آیا ما را به جرم سخنی كه سفهای ما گفته اند هلاك می سازی ) نه اینكه بفرماید: (آیا ما را به جرم عملی كه سفهای ما كرده اند...) بعلاوه در این آیه نفرموده كه همراهان موسی چه گفته اند، و معلوم نیست كه در اینجا نیز جمله (خدا را به ما آشكارا نشان ده ) را گفته باشند، بلكه حق مطلب این است ، كه در اینجا سه داستان از بنی اسرائیل نقل شده ، یكی داستان درخواست رؤ یت و نزول صاعقه ، دیگر داستان میقات موسی و صعقه خود او، و سوم داستان میقات رفتن هفتاد نفر و نزول رجفه كه - ان شاء الله - در مبحث روایتی آینده ایرادش خواهیم كرد.

صاحب المنار سپس اضافه كرده است كه : بخاطر همین اشكالات بوده كه جمعی از مفسرین گفته اند میقاتی كه در آیه مورد بحث ذكر شده غیر از میقات اول است كه میقات خود موسی است ، و داستان از این قرار بوده كه پس از بازگشتن موسی از میقات و مواجه شدن با گوساله پرستی قوم ، خداوند او را ماءمور كرده تا دوباره به اتفاق جمعی از بنی اسرائیل به میقات برود، و این عده در آنجا از عمل زشتی كه مرتكب شده اند عذرخواهی كنند. موسی (علیه السلام ) هفتاد نفر از ایشان را برگزیده و به طور برده است ، و در آنجا بود كه بخاطر آن سخنی كه گفته بودند به رجفه یعنی لرزه بدنی مبتلا شدند، و وقتی موسی دید نزدیك است همگی از این درد هلاك شوند دعا كرد و به دعای وی نجات یافتند.

آنگاه گفته است : عده دیگری از مفسرین گفته اند: بعد از مرگ هارون ، بنی اسرائیل موسی را به قتل وی متهم ساخته و گفتند: تو به وی حسد برده و او را كشتی . موسی وقتی دید در این امر خیلی پافشاری دارند هفتاد نفر از ایشان را كه از آن جمله فرزند خود هارون بود انتخاب نمود و به كنار قبر هارون آورد و در این باب با قبر او سخنی گفته و هارون از قبر جواب داده و او را بی گناه معرفی نموده ، در اینجا بود كه گفتند: ما به برائت تو نزد قوم شهادت نمی دهیم مگر اینكه از خدایت بخواهی تا ما را نیز پیغمبرانی قرار دهد، و بخاطر این حرف دچار رجفه شدند.

و بعضی دیگر گفته اند: بنی اسرائیل از موسی تقاضای رؤ یت خدا را كرده و موسی از میان ایشان هفتاد نفر را انتخاب نموده و به طور برد، در آنجا این تقاضا را كردند و به رجفه دچار شدند، و خداوند دوباره ایشان را زنده كرد، الا اینكه این خود یك جریان مستقل و غیر از جریان میقات موسی بوده .

اشكال بر كلام صاحب المنار و اشاره به قرآن درنقل داستان ها

این بود كلام صاحب المنار در ذیل آیه مورد بحث ، و لیكن خواننده محترم به خوبی می داند اقوالی كه صاحب المنار نقل كرده مخصوصا دو قول اول هیچ شاهدی بر آنها در خود آیه دیده نمی شود، و روایات وارده در این داستان نیز هیچ یك از آنها را تاءیید نمی نماید.

و اما اینكه گفت : (اگر داستان وارده در آیه مورد بحث همان داستانی باشد كه در آیه (143) یعنی آیه (لما جاء موسی لمیقاتنا و كلمه ربه ) وارد شده ، لازمه اش این است كه داستان گوساله پرستی بنی اسرائیل در وسط این داستان گنجیده شده باشد و این از فصاحت قرآن بدور است ).

جوابش این است كه وقتی از فصاحت قرآن بدور است كه عنایتی در كار نباشد و اما اگر عنایت و خصوصیتی در كار بیاید هیچ مانعی نیست از اینكه در وسط نقل داستانی به داستان دیگری پرداخته شود، و امثال آن در قرآن كریم بسیار است ، آری اگر قرآن كریم كتابی تاریخی و رمانی مانند سایر رمانها بود البته این انتقال به داستانی در خلال داستانی دیگر عیب شمرده می شد، و لیكن قرآن كریم كتاب هدایت و دلالت و حكمت است ، از هر قضیه و هر اتفاقی كه در ادوار گذشته رخ داده تنها آن قسمتش را نقل می كند كه به كار هدایت بخورد.

و اما اینكه گفت : (اگر رجفه بخاطر همان سؤ ال رؤ یتی باشد كه در آیه (143) بود جا داشت در این آیه بفرماید: (بما قال السفهاء منا) نه (بمافعل )، جوابش این است كه مؤ اخذه ای كه خداوند از ایشان كرده و ایشان را به رجفه مبتلا ساخته بخاطر نافرمانی ایشان بوده . و نافرمانی خود عمل و فعلی است ، هر چند از قبیل گفتار باشد و لذا می گوییم آیه (انما تجزون ما كنتم تعملون ) بدون تردید شامل گناهان زبانی از قبیل كلمات كفرآمیز و دروغ و افتراء نیز می شود، و علی الظاهر جهتش همین است كه عذاب و كیفر در مقابل خود عمل نیست ، تا گناهان زبانی را شامل نشود بلكه در مقابل چیزی است كه لازمه عمل و قول است ، از قبیل اسائه ادب و یا عناد و یا بی اعتنایی به مقام پروردگار كه اینها جداگانه عمل شمرده می شوند.

علاوه بر این ، این اشكال اگر وارد باشد و جواب نداشته باشد تازه اشكالی است كه بر اقوال منقول در المنار نیز وارد است .

برای اینكه همه آن اقوال عذاب رجفه را در قبال سخن نكوهیده ای می دانستند كه از همراهان موسی سر زده بود، پس بخوبی معلوم شد كه هیچ یك از اشكالهای المنار وارد نیست . و داستان وارده در آیه مورد بحث همان داستانی است كه در چند آیه قبل وارد شده بود.





قال رب لوشئت اهلكتهم من قبل و ایای ... من تشاء





غرض موسی (علیه السلام ) از این جمله این بود كه خداوند همراهانش را دوباره زنده كند، چون می دید اگر تنها به میان قوم برگردد و خبر مرگ همراهان را برای ایشان ببرد او را به قتل آنان متهم ساخته و به همین بهانه از دین بیرون می روند، و دعوتش بكلی از بین می رود، این بود مقصود موسی ، و لیكن از آنجایی كه موقف و موقعیتی كه داشت اجازه نمی داد غرض خود را صریحا به زبان بیاورد، و همراهان خود را بخاطر آن معصیت بزرگی كه مرتكب شدند، و در نتیجه مورد غضب شدید الهی قرار گرفته و هلاك گردیدند مستحق این نمی دید كه بار دیگر عنایت الهی دستگیرشان شده و چشم به دنیا باز كنند.

لذا مطلب را پوست كنده به زبان نیاورد، بلكه برای اینكه رحمت خدا را بر غضبش غلبه داده و راءفتش را بر انگیزد، و به عبارت دیگر برای اینكه زمینه ذكر حاجت را با بر طرف كردن موانع اجابت فراهم ساخته باشد در آغاز سخن اسم ربوبیت را كه خود مهیج رحمت است به زبان آورد و آنگاه گفت : (لوشئت اهلكتهم من قبل ) زمام امر این مردگان از پیش هم در دست تو بود (وایای ) و همچنین من ، اگر می خواستی می توانستی قبل از این همه ما را هلاك كنی ، و اگر همراهان مرا قبل از این هلاك می كردی هیچگونه تهمتی متوجه من نمی شد. آنگاه گفت : (اتهلكنا بما فعل السفهاء منا) و برای اینكه رعایت ادب را كرده باشد بصورت استفهام گفت از شاءن تو و رحمت و سنت ربوبیت دور است كه مردمی را بخاطر اعمال سفهای آنان مواخذه فرمایی .

سپس گفتار خود را با جمله (ان هی الا فتنتك -این نیست جز امتحانی از تو) و همچنین با جمله (تضل بها من تشاء و تهدی من تشاء) تاءكید نموده و خلاصه چنین رسانید كه هلاك كردن همراهان من یكی از موارد امتحان عمومی تو است كه بندگان خود را با آن می آزمایی تا هر كه گمراه شدنی است گمراه شده و هر كه هدایت شدنی است هدایت شود، و از سنت تو نیست كه هر كه در اثر امتحان تو گمراه شد هلاكش سازی .

و كوتاه سخن اینكه ، تو آن خدایی كه رحمتت همواره بر غضبت پیشی دارد، و سنت تو چنین نیست كه در عقاب بدكاران از بندگانت عجله كنی ، و یا آنان را بخاطر نفهمی های عده ای سفیه و نادان عقاب نمایی ، تو آن خدایی هستی كه مرا به سوی قومم مبعوث فرمودی ، و به من وعده دادی كه در پیش بردن دعوتم یاریم كنی ، و هلاكت این عده فعلا برای من صلاح نیست و باعث تهمت بر من است :





انت ولینا فاغفرلنا و ارحمنا و انت خیر الغافرین





در این جمله شروع می شود به نقل دعاهایی كه موسی (علیه السلام ) در آن روز كرده بود، موسی (علیه السلام ) در این جمله كوتاه نیز حاجت و دعای خود را در بین دو صفت از صفات خدای تعالی یكی صفت ولایت كه مخصوص به مقام ربوبی است و یكی آمرزش ‍ او كه بهترین آمرزش ها است قرار داد و بعد حاجت خود را درخواست نمود و چنین گفت : (فاغفرلنا و ارحمنا) و این بهترین حاجتی است كه خدا درخواست آن را از بندگان خود می پسندد.

موسی (علیه السلام ) ذكر این دو صفت را كافی دانست از اینكه به حاجت اصلیش (زنده كردن همراهان ) تصریح كند، و خواست تا با تصریح نكردن به آن اظهار تذلل و شرمساری نماید، وگرنه شكی نیست كه مقصودش از این كلام اظهار حاجت خود بوده ، اگر چه تصریح نكرده ، برای اینكه آیه ای كه در سوره بقره راجع به این مطلب است می فرماید: خداوند همراهان موسی را زنده كرد، و معلوم است كه اگر استجابت دعای موسی در كار نبود خداوند مردمی را كه به عذاب خود هلاك كرده دوباره بدون جهت آنان را زنده نمی كند.





واكتب لنا فی هذه الدنیا حسنه و فی الاخره انا هدنا الیك





كلمه (هدنا) از ماده (هاد، یهود) است كه به معنای بازگشتن است ، و جمله (انا هدنا الیك ) جملات قبل از خود را كه فصلی از دعاهای موسی است تعلیل می كند، موسی نخست از درگاه پروردگار خود مسئلت می نماید كه در زندگی دنیا یك نوع حسنه و در زندگی آخرتش حسنه دیگری روزیش كند، آنگاه جمله مزبور را اضافه می كند، و تعلیل بودن آن به این عنایت است كه حسنه زندگی دنیا جز نیكویی عیش آن چیز دیگری نمی تواند باشد، و رجوع به خدا كه عبارت است از سلوك طریقه و پیروی راه فطرت او، آدمی را به نیكویی عیش و حیات طیب در دنیا و آخرت هدایت می كند، و به عبارت دیگر حیات طیب از آثار بازگشت به سوی خدا است ، و با اینكه موسی از قول خود و دیگران می گوید: (ما به سوی تو بازگشت كردیم ) جای آن هست كه خداوند در آینده حیات طیب را روزیشان فرماید، مناسب با كلمه (واكتب ) كه به معنای قضاء و تقدیر است نیز همین روزی كردن در آینده است . و اما فصل اول از دعای آنجناب یعنی جمله (فاغفر لنا و ارحمنا)، جملات سابق بر آن از قبیل (انت ولینا) و همچنین (وانت خیر الغافرین ) كفایت تعلیل آن را می كند، و ارتباطی با تعلیل (انا هدنا الیك ) ندارد - دقت بفرمایید -.





قال عذابی اصیب به من اشاء و رحمتی وسعت كل شی ء





این جمله جواب خدای سبحان است به درخواست موسی ، و بطوری كه می بینید خداوند این جواب را طوری بیان كرده كه هم جواب درخواست موسی باشد و هم در مقابل كلامی كه او قبل از درخواست خود گفته بود و به عرض رسانیده بود كه (رب لوشئت اهلكتهم من قبل و ایای ) قرار بگیرد، و اگر رساندن عذابش را مقید به جمله (هر كه را بخواهیم ) كرده و در رحمت خود چنین تقییدی را به كار نبرده برای این بوده كه عذاب از اقتضای عمل گنهكاران ناشی می شود نه از ناحیه خود او، از ناحیه او جز رحمت ناشی نمی شود همچنانكه فرموده : (ما یفعل الله بعذابكم ان شكرتم و آمنتم ) و نیز فرموده : (لئن شكرتم لازیدنكم و لئن كفرتم ان عذابی لشدید).

بیان اینكه رحمت خدا عام و عذاب او خاص است .

و از این دو آیه به خوبی بر می آید كه اگر خداوند گنهكاران را عذاب می كند، این عذاب كردنش به اقتضای ربوبیتش نیست ، وگرنه جا داشت تمامی افراد را عذاب كند، و حال آنكه مشیتش به عذاب افراد معینی تعلق می گیرد، و معلوم است كه مشیتش تعلق نمی گیرد مگر به عذاب كردن آن افرادی كه نعمتش را كفران كرده اند، پس باز عذاب او مستند به گنهكاران است نه مستند به خود او.

علاوه بر اینكه از آیات كریمه قرآن بر می آید كه اصولا عذاب همان فقدان رحمت است ، همچنانكه نقمت عدم بذل نعمت است ، و این نرسانیدن نعمت و رحمت جز در مورد افرادی كه بخاطر كفر و گناه استعداد رحمت و نعمت را از دست داده اند تحقق پیدا نمی كند، پس در حقیقت سبب عذاب ، همان نبودن سبب رحمت است .

و اینكه گفتیم از ناحیه خود او جز رحمت و نعمت ناشی نمی شود دلیلش خیلی روشن است ، برای اینكه سعه رحمت و افاضه نعمت از مقتضیات الوهیت و از لوازم صفت ربوبیت است ، هیچ موجود مربوب و مخلوق نیست مگر اینكه وجودش برای خود او و برای بسیاری از موجودات دیگر نعمت است ، چون موجودات همه به هم مربوطند و خیر و شری كه در یك موجود هست یا هم برای خودش و هم برای دیگران نعمت است مانند نیرومندی و ثروت و امثال آندو كه هم صاحبش از آن منتفع می شود و هم دیگران و یا اگر برای خودش نقمت است حد - اقل برای دیگران نعمت است ،

مانند بلاها و امراض و آفاتی كه برای صاحبش مایه ضرر است ، و لیكن موجودات دیگر از بلای او منتفع می شوند، بنابراین می توان گفت كه رحمت الهی واسعه است ، و اختصاص به مؤ من و یا صاحبان شعور نداشته و مخصوص به دنیا یا به آخرت نیز نیست ، حتی شمول و عمومیتش فعلی است نه شاءنی ، و مشیت او هم همواره ملازم با رحمت او است .

البته اگر عذاب را نسبت به خود معذب و رحمت و نعمت را نسبت به شخص متنعم در نظر بگیریم و عذاب آن و لذت این را مقیاس ‍ قرار دهیم رحمت الهی ، واسعه نخواهد بود، بلكه رحمتش خاص و عذابش نیز خاص خواهد بود، الا اینكه این یك معنایی است قیاسی كه از مقایسه حال افرادی نسبت به حال افراد دیگر تحقق می یابد، وقتی می بینیم افرادی از نعمت هایی كه خداوند به دیگران ارزانی داشته محروم مانده اند و این حرمان را یك نوع عذاب و ناراحتی می یابیم قهرا نعمتی را كه آن دسته دیگر دارا هستند در مقابل این عذاب رحمت می شود، و همچنین وقتی آفات و ناگواریها و عقاب دنیوی و اخروی عذاب باشد قهرا ایمنی از آنها خود یك نوع رحمت می شود، و لیكن به آن معنایی كه گذشت همه اینها رحمت است .

اشاره به دو قسم رحمت برای خدای تعالی : رحمت عام و رحمت خاص

پس می توان گفت كه برای خدای تعالی دو قسم رحمت است ، یكی رحمت عام كه مؤ من و كافر، نیكوكار و فاجر و با شعور و بی شعور همه بوسیله آن به وجود آمده و از ابتدای هستی و در مسیر وجودشان مادامی كه وجود دارند بوسیله آن روزی می خورند. و دیگر رحمت خاص كه خود عطیه ای است كه خداوند آن را تنها به كسانی می دهد كه دارای ایمان و عبودیت باشند، مانند حیات طیب و زندگی نورانی در دنیا، و جنت و رضوان در آخرت كه كفار و مجرمین بخاطر كفر و جرمشان از آن بهره ای ندارند، و بهره آنان چیزی است در مقابل این رحمت مانند عذاب استیصال و زندگی نكبت بار از دنیا، و آتش و آلام آن در آخرت . پس این رحمت است كه در مقابل عذاب است نه رحمت واسعه عامه ، زیرا عذابی كه در مقابل رحمت واسعه قرار بگیرد وجود ندارد بلكه هر موجودی كه بتوان كلمه (چیز) را بر آن اطلاق كرد مصداقی از مصادیق رحمت عامه واسعه است ، حال یا برای خودش رحمت است و یا برای غیر، چون اصل خلقتش به ملاك و به منظور رحمت بوده ، بنابراین ، چیزی باقی نمی ماند كه كلمه (چیز) بر آن اطلاق بشود، و ما آن را از مصادیق عذاب بشماریم .

وقتی این معنا معلوم شد به خوبی روشن می گردد كه جمله (عذابی اصیب به من اشاء و رحمتی وسعت كل شی ء)، خصوصیت عذاب و عمومیت رحمت را بیان می كند، و اگر میان عذاب و رحمت عامه مقابله انداخته با اینكه میان آندو تقابل نیست برای این است كه با ذكر رحمت عامه زمینه را برای خصوصی شدن آن در حق پرهیزكاران از مؤ منین فراهم نموده بفرماید: (فساكتبها...).

از آنچه گذشت به دست آمد كه سعه رحمت شاءنی نیست تا در جمله (و رحمتی وسعت كل شی ء) رحمت را مقید به مشیت تقدیری نموده و بگوییم : در این جمله نیز چیزی نظیر (من اشاء) در تقدیر است ، زیرا بطوری كه از ظاهر آیه بر می آید مراد از رحمت ، رحمت عامه است كه بالفعل همه موجودات را فرا گرفته و لابد خدا خواسته كه فرا گرفته ، پس اینكه جمعی از مفسرین گفته اند در این جمله نیز (ان شئت - اگر بخواهیم ) در تقدیر است ، صحیح نیست .





فساكتبها للذین یتقون و یوتون الزكوه و الذین هم بایاتنا یومنون





این جمله تفریع بر جمله (عذابی اصیب به من اشاء و رحمتی ...) است ، و معنای آن این است كه لازمه وجوب اصابه عذاب به پاره ای از مردم و شمول رحمت بر تمامی موجودات این است كه رحمت را بر آن بعض دیگر كه عبارتند از: پرهیزكاران و دهندگان زكات واجب كنم .

آیه : (فساءكتبها للذین یتقون ...) استجابت و تقیید دعای موسی (ع ) را می رساند

خدای سبحان مشمولین رحمت خود را به اوصاف عامی توصیف كرده و فرموده : (هر كس تقوی داشته باشد و زكات دهد و به آیات خدا ایمان آورد)، و نفرموده : (هر كس از شما چنین و چنان باشد) همچنانكه مشمولین عذاب را هم بطور عموم ذكر كرد، و به قوم و قبیله موسی (علیه السلام ) اختصاص نداد و فرمود: (هر كه رابخواهم ) تا نتیجه این بیان عام نیز عمومیت داشته باشد.

و این بیان عام نسبت به درخواست موسی (علیه السلام ) یك نحوه تقیید است ، برای اینكه موسی درخواست حسنه و رحمت را برای قوم خود با جمله (انا هدنا الیك ) تعلیل كرده ، و در حقیقت خواسته است بگوید: پروردگارا از قوم من همه آن افرادی را كه بازگشت كرده اند بخاطر همان بازگشتشان مشمول رحمت و حسنه خود كن ، و خداوند درخواست این عمومیت و وسعت را اجابت نكرد، بلكه آن را تقیید نمود و فرمود: من به زودی رحمت خود را برای آن افرادی كه هم بازگشت كردند و هم تقوا پیشه خود ساخته و هم به آیات من ایمان آوردند می نویسم .و این تقیید كسر شاءن موسی (علیه السلام ) نیست ، زیرا راهنما و معلم انبیاء (علیهم السلام ) خدای سبحان است ، و این خدا است كه به كلیم خود روش درخواست كردن را می آموزد، و دستور می دهد كه درخواست خود را مقید به پرهیز از محرمات و ایمان به آیات خدا و تسلیم در برابر احكام نازل بر انبیاء كند، و موسی چنین نكرده بود، او تنها مساءله بازگشت را ذكر كرده بود،

و معلوم است كه كلمه بازگشت شامل تقوا و ایمان به آیات خدا و خلاصه شامل تسلیم در برابر احكام خدا نیست ، و این تصرفی كه خدای تعالی در درخواست موسی كرده نظیر تصرفی است كه در درخواست ابراهیم كرده و آن را تقیید نموده بود.

ابراهیم (علیه السلام ) در آیه (قال انی جاعلك للناس اماما قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین ) از خدا خواسته بود كه ذریه اش را نیز مانند خودش امام قرار دهد، و خداوند در جوابش فرمود دعایت تنها درباره آن افرادی از ذریه ات مستجاب است كه ستمكار نباشند، چون عهد من (امامت ) به ستمكاران نمی رسد. و نیز مانند تصرفی است كه در آن دعای دیگرش كرده و آن را تعمیم داد، و قرآن كریم آن دعا وجوابش را چنین حكایت می كند: (و ارزق اهله من الثمرات من آمن منهم بالله و الیوم الاخر قال و من كفر فامتعه قلیلا ثم اضطره الی عذاب النار و بئس المصیر)ابراهیم در این دعا تنها مردم با ایمان اهل مكه را مورد نظر قرار داده بود، و لیكن خدای تعالی فرمود: من دعای خیر او را در حق كفار ایشان نیز اجابت می كنم .

پس معلوم شد: اولا آیه مورد بحث متضمن استجابت و تقیید دعایی است كه موسی (علیه السلام ) در جمله (و اكتب لنا فی هذه الدنیا حسنه و فی الاخره ) كرده بود، و عجب از بعضی مفسرین است كه گفته اند سیاق آیه مورد بحث دلالت دارد بر اینكه خدای تعالی دعای موسی را رد كرده و آن را مستجاب ننموده . و همچنین از بعضی دیگر كه گفته اند موسی (علیه السلام ) برای قوم خود دعا كرد و خداوند دعایش را در حق امت محمد (صلوات الله علیه ) مستجاب نمود و استدلال كرده اند به اینكه جمله (الذین یتبعون الرسول ) بیان از جمله (للذین یتقون ) است . - و ما به زودی به نقل و جواب آن می پردازیم .

و ثانیا معلوم شد كه خدای تعالی دعای اول موسی (علیه السلام ) را هم كه همان طلب مغفرت برای قوم خود بود مستجاب كرده است ، چون معقول نیست كه خداوند دعای بیهوده غیر مستجابی را در كلام خود نقل كند، چیزی كه هست در اینجا مانند موارد دیگری مشابه آن به سكوت از رد دعا اكتفا شده است ، چون همین سكوت از رد دعا خود دلیل بر استجابت آن است ، و جمله (فساكتبها) به هیچ وجه مربوط به این دعا نیست ، بلكه استجابت دعای دوم او است ، كه از خداوند حسنه دنیا و آخرت خواسته است .

مؤ ید اینكه خداوند دعای اول موسی را نیز مستجاب كرده و از گناه قومش كه گفتند: (ارنا الله جهره ) در گذشته این است كه در جای دیگر داستان می فرماید: (ثم بعثناكم من بعد موتكم لعلكم تشكرون ) زیرا به نظر خیلی بعید می رسد كه خداوند ایشان را دوباره زنده كرده باشد در حالی كه آن گناهانشان را كه بخاطر آن هلاكشان كرده بود نیامرزیده باشد.

و به هر حال معنای جملات آن آیه این است كه : (فساكتبها) یعنی به زودی رحمت خود را نصیب و واجب می كنم (و اگر تعبیر به كتابت كرده برای این بوده كه حتمی بودن آن را بهتر برساند، چون كتابت ثبوت و وجوب بیشتری را افاده می كند). (للذین یتقون ) برای كسانی كه از گناهان و ترك واجبات دوری می كنند، (و یوتون الزكوه ) و زكات می دهند. زكات به معنی حق مالی و یا مطلق انفاق در راه خدا است ، و برای این زكاتش گفته اند كه باعث زیادی مال و اصلاح مفاسد اجتماع و تكمیل نواقص آن می شود، و چه بسا اشخاصی كه گفته اند: منظور از دادن زكات پاك كردن دل و اصلاح اخلاق است ، و لیكن این حرف قابل اعتنا نیست .

(والذین هم بایاتنا یومنون ) ایمان آوردن به آیات به معنای تسلیم در برابر هر آیه و نشانه ای است كه از ناحیه خداوند رسیده باشد، چه اینكه آن نشانه معجزه باشد، مانند معجزات موسی و عیسی و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) و چه اینكه احكام آسمانی باشد، مانند شرایع دین موسی و دستورات سایر انبیاء (علیهم السلام ) و چه خود انبیاء باشند، و یا علامتی از علامات نبوت پیغمبری باشد، مانند علائمی كه خداوند در كتاب تورات موسی و انجیل عیسی برای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم ) ذكر كرده ، همه اینها آیات خداوند هستند كه بر هر كس واجب است در برابر آن تسلیم شود و آن را تكذیب نكند.

این بود معنای آیه ، و در این آیه التفات بكار رفته یعنی سیاق كلام از تكلم مع الغیر (ما) به غیبت (قال ) تغییر یافته است ، زیرا در اول فرموده : (موسی از قوم خود هفتاد نفر برای میقات ما برگزید) آنگاه در آخر فرموده : (خدا گفت عذاب خود را به هر كس بخواهم می رسانم ) و گویا این تغییر لحن برای این بوده كه زمینه و مقام گفتار در اول كلام مقام اظهار عظمت بوده ،

و عظماء در این مقام همیشه از خود و اطرافیان خود دم می زنند، و می گویند: (ما چنین كردیم و ما چنان كردیم ) به خلاف آخر كلام كه مقام ، مقام اظهار عنایت خاصه نسبت به مخاطب و یا نسبت به خطاب است و در چنین مقامی باید به صیغه افراد (قال ) تعبیر كرد، و لذا می بینیم در آیات مورد بحث و در موارد دیگری كه مناجات انبیاء و اولیاء (علیهم السلام ) نقل شده ، آنجا كه دعاهای نوح و ابراهیم (علیه السلام ) آمده و آنجا كه دعای موسی (علیه السلام ) در شب طور بازگو شده و آنجا كه ادعیه سایر صالحین و استجابت دعاهایشان به میان آمده همه جا لحن كلام آنان لحن متكلم وحده است ، كه با مقام مناجات و اظهار كوچكی تناسب دارد، و هیچ جا از این لحن عدول نشده است مگر برای فهماندن نكته زائدی .

و اما التفاتی كه در جمله (و الذین هم بایاتنا یومنون ) بكار رفته و با اینكه سیاق كلام در اول آیه سیاق متكلم وحده بوده و می فرمود: (پس من به زودی می نویسم رحمت خود را...) در آخر فرموده : (و كسانی كه به آیات ما ایمان می آورند)، ظاهرا نكته اش این باشد كه بخواهد این آیه را با آیه بعدی كه خود یك نوع بیانی است برای جمله (و كسانی كه ...) متصل سازد، زیرا آیه بعدی بطوری كه بعدا نیز اشاره خواهیم كرد به منزله جمله معترضه ای است كه از نتیجه بحث گریز می زند و سیاق آن از سیاق آیه مورد بحث یعنی خطاب مشافهی میان موسی و خدای تعالی خارج است ، و از آن آیه به بعد به سیاق اصلی كلام یعنی سیاق تكلم با غیر برگشت می شود.

پس اینكه فرمود: (و الذین هم بایاتنا یومنون ) و نفرمود: (و الذین هم بایاتی یومنون ) برای این است كه به نحو لطیفی آیات بعدی را با آیات قبل از آیه مورد بحث متصل سازد و این از عجائب سیاقات قرآنی است - دقت بفرمایید كه جای دقت است -.





الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مكتوبا عندهم فی التوریه و الانجیل ... كانت علیهم





معنای (اصر) در (و یضع عنهم اصرهم )

راغب در مفردات گفته است : (اصر) به معنای گره زدن و حبس كردن به قهر است ، گفته می شود: (اصرته فهو ماصور) یعنی زندانی كردم او را و او فعلا زندانی است ، كلمه (ماصر و ماصر) - به فتح صاد و كسر آن - به معنی زندان كشتی است ، در قرآن هم كه می فرماید: (و یضع عنهم اصرهم ) معنای ش این است كه خداوند چیزهایی را كه مانع ایشان از خیرات و رسیدن به صواب می شود از آنان بردارد، و در آنجا كه می فرماید: (و لا تحمل علینا اصرا) نیز به همین معنا است ، گر چه بعضی ها گفته اند معنایش ‍ ثقل و سنگینی است ، و لیكن تحقیقش همان است كه من گفتم . و (اغلال ) جمع (غل ) و به معنای طوق و بندی است كه به دست و پای اشخاص می اندازند.

(الذین یتبعون الرسول النبی الامی ...) این آیه بحسب ظاهر سیاق ، بیان جمله (و الذین هم بایاتنا یومنون ) است ، و ظاهر آن نیز بیان بودنش را تاءیید می كند، برای اینكه رسول خدا را پیغمبری درس نخوانده معرفی می كند كه امر به معروف و نهی از منكر كرده و هر پاك و پاكیزه ای را بر بشر حلال و هر ناپاك و پلیدی را حرام می كند، و موانع و غل و زنجیرهایی را كه مانع سعادت بشر است از دست و پای آنان باز می كند، و همه اینها آیات و نشانه های نبوت آن حضرت و خاتمیت نبوت او است ، و همان آیاتی است كه خداوند قبلا در تورات و انجیل برای ایشان بیان كرده بود پس ایمان به آنها ایمان به آن آیات است ، و یهود و نصارا اگر بخواهند دستورات اكید تورات و انجیل را درباره ایمان به آیات بكار ببندند ناگزیرند به نشانه های نبوت خاتم النبیین (صلی الله علیه و آله و سلم ) نیز ایمان بیاورند.

این آن معنایی است كه از ظاهر سیاق آیه استفاده می شود، و لیكن انصاف این است كه نمی توان به چنین معنایی ملتزم شد، و بدون شك نمی توان گفت آن رحمتی كه خداوند بر یهود واجب كرد به شرط اینكه تقوا پیشه كرده و به آیات خداوند ایمان بیاورند تنها شامل آن عده معدود و انگشت شماری است كه معاصر عصر رسول خدا بوده و به دعوت وی ایمان آورده اند، و میلیون ها یهود حتی پارسایان بی شماری كه از زمان موسی و استجابت دعایش تا زمان بعثت خاتم انبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم ) به دنیا آمده و رفته اند همه از آن رحمت محرومند، توهم این معنا را هم نمی توان كرد، چرا كه خود قرآن شهادت می دهد به اینكه گروه بی شماری از بنی اسرائیل دعوت الهی موسی را اجابت نموده و خداوند هم ایمانشان را پذیرفته و وعده خیرشان داده است ، با این حال چطور ممكن است رحمت الهی مبسوط بر بنی اسرائیل را منحصر در عده قلیلی از ایشان دانست .

بنابراین ، جمله (الذین یتبعون الرسول النبی الامی ...) گر چه بیان جمله (و الذین هم بایاتنا یومنون ) است و لیكن در سعه و ضیق مساوی با آن نیست ، بلكه بیان خاصی است كه از مبین عام خود، استخراج و انتزاع شده ، و در آن از هزاران نفر یهود - كه مشمول مبین عام است - تنها مؤ منین به نبوت خاتم النبیین و آیات آن ذكر شده تا غرض از سوق كلام كه همان بیان حقیقت دعوت محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم ) و لزوم اجابت آن بر یهودیان است معلوم گردد.

و از این سنخ بیان كه میان (مبین ) و (بیان ) از نظر سعه و ضیق اختلاف باشد در قرآن كریم بسیار دیده می شود، مثلا از ابلیس ‍ حكایت شده كه بطور عموم گفته است : (فبعزتك لاغوینهم اجمعین ...) و در جای دیگر دایره فعالیت خود را تنگ كرده و گفته است : (لاتخذن من عبادك نصیبا مفروضا) بطوری كه ملاحظه می كنید این جمله استخراج شده است از جمله اول كه از او حكایت شده .

و نیز در اول همین سوره نخست خطاب به این امت نموده می فرماید: (و لقد خلقناكم ثم صورناكم ) آنگاه بطور عموم می فرماید: (یا بنی آدم اما یاتینكم رسل منكم ) در این مثال بعكس مثال بالا (بیان ) عام و (مبین ) خاص است ، و این سنخ بیان همانطوری كه در سابق گفته شد از قبیل استخراج خطاب از خطاب و منظور از آن تعمیم دادن مطلب است ، و نظائر آن در قرآن كریم بسیار است .

بنا بر آنچه گذشت برگشت بیان بودن جمله (الذین یتبعون الرسول ) به استخراج بیان از بیان برای تطبیق دادن بیان بر مورد حاجت است ، و مثل این است كه فرموده باشد: وقتی رحمت مكتوب بر بنی اسرائیل منحصرا برای كسانی مكتوب و واجب شده است كه تقوی پیشه كنند و زكات دهند و به آیات ما ایمان بیاورند، در این زمان كه زمان بعثت آخرین پیغمبر ما است مصداق آن اشخاص از بنی اسرائیل تنها كسانی هستند كه این پیغمبر را پیروی كنند، برای اینكه در این عصر تنها ایشانند كه تقوی داشته و زكات می دهند و هم به آیات ما ایمان دارند، موسی و عیسی و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم ) را تصدیق نموده و آیات و معجزات و شرایع و احكامی را كه ما بوسیله ایشان فرستادیم پذیرفتند، آری ، تنها ایشانند كه به آیات و امارات نبوت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم ) و علامات ظهور دعوت وی كه در تورات و انجیل آمده ایمان آوردند.

در این آیه به جای (یومنون ) كلمه (یتبعون ) بكار رفته ، و این بهترین تعبیر است ، زیرا ایمان به آیات خدای سبحان و ایمان آوردن به انبیاء و شرایع ایشان به اطاعت و تسلیم در برابر دستورات ایشان است ، و تعبیر به (یتبعون ) دلالت بر همین معنا می كند و می فهماند ایمان به معنای صرف اعتقاد فائده ای ندارد،

چون هر قدر هم شخص اعتقاد به حقانیت آیات و شرایع الهی داشته باشد مع ذلك وقتی اطاعت و تسلیم در كارش نباشد عملا حق بودن آن آیات را تكذیب كرده است .

و از اینكه رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) را اسم نبرده و با سه وصف (رسول )، (نبی ) و (امی ) یاد كرده و مخصوصا از اینكه دنباله اش فرموده : (الذی یجدونه مكتوبا عندهم فی التوراه و الانجیل ) به خوبی بدست می آید كه آنجناب در تورات و انجیل هم به همین سه وصف معرفی شده است ، چون غیر از آیه مورد بحث كه راجع به شهادت تورات و انجیل بر نبوت آن حضرت است در هیچ جای دیگر قرآن رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) به مجموع این اوصاف یكجا توصیف نشده ، و اگر منظور از توصیف وی به این اوصاف تعریف آنجناب به اوصاف آشنای در نظر یهود و نصارا نبود در خصوص این آیه وی را به این اوصاف و مخصوصا صفت سوم توصیف كردن هیچ نكته ای را افاده نمی كرد.

امر به معروف ، نهی از منكر، تحلیل حلائل ، تحریم خبائث ، و برداشتن تكالیف شاقه ،از مختصات اسلام است .

و همچنین ظاهر آیه دلالت و یا حد اقل اشعار دارد بر اینكه مساءله امر به معروف و نهی از منكر و خلاصه امور پنجگانه ای كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) در این آیه به آن امور وصف شده همه از علائمی است كه از آنجناب در تورات و انجیل ذكر شده است ، و بر اینكه این امور از مختصات پیغمبر اسلام و ملت بیضای او است - و همین طور هم هست - برای اینكه هر چند به شهادت آیه (لیسوا سواء من اهل الكتاب امه قائمه ) تا آنجا كه می فرماید: (و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنكر و یسارعون فی الخیرات و اولئك من الصالحین ) سایر امم صالح نیز به وظیفه امر به معروف و نهی از منكر قیام می كرده اند، و به شهادت آیه (قل من حرم زینه الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق ) حلال دانستن طیبات و حرام دانستن خبائث و پلیدیها تا اندازه ای از فطریاتی بوده كه همه ادیان بر آن اتفاق داشته اند، و همچنین هر چند مساءله برداشتن موانع و غل و بندهای معنوی از دست و پای بشر تا حدی در شریعت عیسی (علیه السلام ) هم بوده و حكایت قرآن در آیه (ومصدقا لما بین یدی من التوریه و لاحل لكم بعض الذی حرم علیكم ) بر آن دلالت و آیه (قد جئتكم بالحكمه و لابین لكم بعض الذی تختلفون فیه ) كه خطاب به بنی اسرائیل است بر آن اشعار دارد،

الا اینكه هیچ خردمندی تردید ندارد در اینكه دینی كه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم ) به همراهی كتابی از ناحیه خدا آورده هر چند بر كتب آسمانی دیگر صحه گذارده و آنها را تصدیق كرده است ، و لیكن خودش یگانه دینی است كه در قالب بی روح امر به معروف و نهی از منكر تا آنجا كه ظرفیت داشته روح حیات دمیده و كار آن را كه جز دعوت زبانی چیز دیگری نبود به جایی رسانید و آنقدر آن را توسعه داد كه شامل جهاد با اموال و نفوس گردید، و تنها دینی است كه جمیع امور مربوط به زندگی بشر و همه شؤ ون و اعمال وی را بر شمرده و آنها را به دو قسم طیبات و خبائث تقسیم ، و طیبات را حلال و خبائث را حرام نموده است .

كامل و جامع بودن اسلام ، خود دلیلی است ، مستقل بر حقانیت آن

آری قوانین مجعوله در هیچ دین و هیچ قانون اجتماعی به تفصیل قوانین این شریعت نبوده و بمانند آن به جزئیات و دقائق امور نپرداخته است ، دینی است كه جمیع احكام و تكالیف شاقه ای كه در سایر ادیان و مخصوصا در دین یهود و به دست احبار و ملایان ایشان رخنه پیدا كرده بود نسخ كرده و از بین برده ، پس حد اعلا و كامل امور پنجگانه مذكور در آیه مورد بحث كه عبارت بود از: 1 - امر به معروف 2 - نهی از منكر 3 - تحلیل طیبات 4 - تحریم خبائث 5 - برداشتن تكالیف شاقه جعلی و غیر الهی ، تنها و تنها در اسلام یافت می شود، هر چند در سایر ادیان نمون های از هر یك آنها دیده می شود.

و همین معنا صرفنظر از شهادت تورات و انجیل بر حقانیت اسلام ، خود بهترین شاهد و روشن ترین گواه بر صدق ادعای آورنده آن است ، بطوری كه اگر بشارات و علائم آنجناب در تورات و انجیل هم نیامده بود، و آن دو كتاب شهادت صریحی بر نبوت وی نداشتند. همین كمال شریعتش در شهادت بر صدق ادعایش كافی بود، چون شریعت آن حضرت در حقیقت تكمیل شده همان شریعت موسی و عیسی (علیهماالسلام ) است . حال باید از یهود و نصارا پرسید غرض از پیروی یك دین صحیح و اصولا انتظاری را كه از یك شریعت حق می توان داشت چیست ؟ آیا علامت صحیح بودن یك دین جز این است كه برگشت تمامی احكام و قوانینش به یكی از امور پنجگانه بالا باشد و بخواهد با تفاصیل احكامش معروف را معروف و منكر را منكر دانسته طیبات را حلال و خبائث را حرام نموده و خرافات و عقائد ساختگی سودپرستان را لغو كند؟ اگر چنین است پس باید اعتراف كنند به اینكه شریعتی كه متضمن حد اعلا و كامل این امور است همان مرحله كامل شریعت خود ایشان است .

از این بیان به خوبی ظاهر گردید كه جملات (یامرهم بالمعروف و ینهیهم عن المنكر...) مجموعا توضیح می دهد معنای آیاتی را كه می فرماید: قرآن تورات و انجیل را تصدیق دارد، مانند آیه (و لما جاءهم رسول من عندالله مصدق لما معهم نبذ فریق من الذین اوتوا الكتاب كتاب الله و راء ظهورهم كانهم لا یعلمون ) و آیه (و لما جاءهم كتاب من عند الله مصدق لما معهم و كانوا من قبل یستفتحون علی الذین كفروا فلما جاءهم ما عرفوا كفروا به فلعنه الله علی الكافرین ) و مقصود از این دو آیه این است كه وقتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) مبعوث شد و شریعت و كتابی آورد كه شریعت و كتاب ایشان را تكمیل می كرد به آن كافر شدند، با اینكه می دانستند كه این همان پیغمبری است كه در كتابهایشان پیش گویی شده ، و انبیایشان به آمدنش بشارت داده اند، همچنانكه از مسیح (علیه السلام ) نیز حكایت كرده كه فرموده : (یا بنی اسرائیل انی رسول الله الیكم مصدقا لما بین یدی من التوریه و مبشرا برسول یاتی من بعدی اسمه احمد).

و ما - ان شاء الله - به زودی درباره بشارت هایی كه در كتب مقدس یهود و نصارا است تا آنجا كه میسور است بحث خواهیم كرد. و اگر در آیه مورد بحث مانند آیات سابق الذكر بطور اجمال نفرمود: (مصدقا لما بین یدیه ) بلكه بطور تفصیل امور پنجگانه را بر شمرد برای این بود كه در این آیه وجهه كلام تنها به دو ملت یهود و نصارا نیست ، بلكه به تمام مردم است ، و لذا می بینیم در آیه بعدیش پیغمبر خود را دستور می دهد كه جمیع بشر را خطاب كرده و بگوید: (انی رسول الله الیكم جمیعا- من فرستاده خدا به سوی همگی شمایم ). شاهد دیگر اینكه در خود آیه بطور عموم فرموده : (فالذین آمنوا به - پس هر آن كسانی كه ایمان آوردند به او) و طوری نفرمود كه مختص به یهود و نصارا باشد.





فالذین آمنوا به و عزروه و نصروه و اتبعوا النور...





كلمه (عزروه ) از مصدر (تعزیر) به معنای یاری تواءم با تعظیم است . و مقصوداز نوری كه با او نازل شده همان قرآن كریم است ،

و غرض از این تعبیر این است كه بفهماند قرآن كریم نوری است كه راه زندگی و آن طریقی را كه انسان باید برای رسیدن به سعادت و كمال خود بپیماید روشن می سازد، چون زمینه كلام اثبات همین معنا است .

و در اینكه فرمود (انزل معه نازل - شده با او) و نفرمود (انزل علیه - نازل شد بر او) و یا (انزل الیه - نازل شد بسوی او) با در نظر گرفتن اینكه كلمه (مع ) به معنای همراه بودن چیزی با چیز دیگری است ، اشاره و تلویح است به همان معنای شهادتی كه گفتیم ، و همین یك كلمه معنای آیه را به این بر می گرداند كه پیروی كنید نوری را كه نازل بر وی شده در حالی كه این نور (قرآن ) با شرایعی كه در بر داشته و اظهار می كند خود شاهد صدق وی است و گواه بر این است كه وی همان كسی است كه انبیای خود شما و كتاب های آسمانی تان از آمدنش خبر داده است . و بنابراین ، كلمه (معه ) حال از نائب فاعل (انزل ) خواهد بود. و نظیر این تعبیر در آیه (فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الكتاب بالحق لیحكم بین الناس فیما اختلفوا فیه ) نیز به كار رفته .

وجوهی كهدر معنای جمله : (انزل معه ) و علت تعدیه كلمه :(انزل ) با (مع ) گفته شده است .

مفسرین دیگر در توجیه این تعبیر و معنای كلمه مزبور اختلاف كرده ، بعضی گفته اند: ظرف (مع ) متعلق است به (انزل ) و میان كلمه مزبور و ضمیری كه بدان اضافه شده است مضاف دیگری است كه حذف شده ، و آن یا رسالت است و یا نبوت ، و تقدیر كلام (مع نبوته ) و یا (مع رسالته ) است ، برای اینكه اگر این مضاف را در تقدیر نگیریم معنای آیه (پیروی می كنند قرآنی را كه با او نازل شده ) می شود و حال آنكه قرآن با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) نازل نشده بلكه با جبرئیل نازل شده .

بعضی دیگر گفته اند: كلمه مذكور متعلق است به (اتبعوا) و معنای آیه (پیروی و شركت می كنند با او در پیروی كردن قرآن ) است ، و یا این است كه (با پیروی كردن او قرآن را نیز پیروی می كنند).

بعضی دیگر گفته اند: حال از فاعل (اتبعوا) است و معنایش این است كه (پیروی می كنند قرآن را در حالی كه در پیروی كردنشان با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) هستند).

عده ای دیگر گفته اند: كلمه (مع ) به معنای (علی ) است . و بعضی دیگر گفته اند: در معنای كلمه (عند - نزد) می باشد. و لیكن دور بودن این معانی از ظاهر آیه شریفه بر كسی پوشیده نیست .

پس اینكه فرمود: (فالذین آمنوا به و عزروه و نصروه و اتبعوا النور ...) به منزله تفسیری است برای صدر آیه كه فرمود: (الذین یتبعون الرسول ) و توضیح می دهد كه منظور از پیروی رسول بطور حقیقت ، همانا پیروی كتاب خداست كه مشتمل است بر شرایع و احكام خدا، و آن چیزی كه برای او معنای اتباع را دارد همان ایمان به نبوت و رسالت او و تكذیب نكردن و احترامش را رعایت كردن و در برابر اوامرش تسلیم بودن و در انجام مقاصد یاریش كردن است .

و این جمله یعنی جمله (فالذین آمنوا به ...) نتیجه ای است كه بر صدر آیه یعنی جمله (الذین یتبعون الرسول ...) متفرع می شود، چنانكه قبلا هم گفتیم جمله دوم بیان خاصی است كه از بیان عام (و الذین هم بایاتنا یومنون ) استخراج شده است ، و معنایش این است كه : وقتی پیروی رسولی كه دارای این صفات است همان ایمان به آیات ما باشد كه ما آن را به بنی اسرائیل توصیه نموده و پاداش آن را بسط رحمت در دنیا و آخرت قرار داده و گفتیم اگر به آیات ما ایمان بیاورید با رسیدن به حسنه در دنیا و آخرت رستگار می شوید، پس ك سانی كه از یهود به وی ایمان آورده و او را یاری كنند همانا اینان رستگارند.

عمومیت و شمول رسالت پیغمبر اكرم اسلام (ص ) واستدلال برای رفع استیحاش یهود و مردم غیر عرب از بعثت آن حضرت .





قل یا ایها الناس انی رسول الله الیكم جمیعا... و یمیت





بعد از آن كه از اوصاف پیغمبر گرامیش بدست آمد كه نزد وی آن دین كاملی است كه حیاط طیّب بشری را در هر مكان و در هر زمانی كه فرض شود تضمین می كند، و بشر در رسیدن به چنین زندگانی احتیاجی به بیش از امر به معروف و نهی از منكر و تجویز طیبات و تحریم خبائث و الغاء خرافات و گشودن قید و بندهای بیهوده ای كه خود به دست خویش زده است ، ندارد، اینك در جمله مورد بحث پیغمبر خود را دستور می دهد تا نبوت خود را بر جمیع طبقات بشر اعلام نماید، و بدون اینكه آن را مخصوص قومی كند، بگوید: (ایها الناس ! من بدرستی فرستاده خدا به سوی همگی شمایم ).

(الذی له ملك السموات و الارض لا اله الا هو یحیی و یمیت ) - صفاتی است كه خداوند خود را به آن توصیف نموده ، و مجموع آنها به منزله تعلیلی است كه امكان رسالت از ناحیه خدا را فی نفسه بیان نموده ، و در ثانی امكان عمومیت این رسالت را اثبات می كند، و بدین وسیله استیحاش و تعجب بنی اسرائیل را كه چگونه ممكن است مردی غیر از یهود آنهم از طبقه درس نخوانده به چنین نبوتی جهانی برسد از بین می برد، چون یهودیها پیش خود چنین خیال می كردند كه در میان همه اقوام بشری فقط آنها از حزب خدایند بلكه آنها خود را از نزدیكان درگاه خدا و حتی فرزندان و دوستان خدا می پنداشتند، و همچنین استیحاش ناشی از عصبیت غیر عرب را از اینكه مردی عرب بر آنان مبعوث شود زائل می كند.

وجه دلالت جمله مورد بحث بر این معانی این است كه در جمله قبل می فرمود: (من فرستاده خدا به سوی همگی شمایم ) و در این جمله خدا را توصیف نموده و می فرماید: (آن خدایی كه ...) پس برگشت معنای این دو جمله به این است كه : (آن خدایی مرا به رسالت خود برگزیده كه ملك آسمانها و زمین و سلطنت عالی بر آسمان و زمین از آن او است ، همان خدایی كه معبودی جز او نیست كه مالك گوشه ای از آسمانها و زمین باشد، پس تنها اوست كه می تواند به هر چه بخواهد حكم كند و هیچ مانعی مزاحم نفوذ حكمش نیست و هیچ اراده ای جلوگیر نفوذ اراده اش نمی باشد، اوست كه می تواند به اراده خود رسولی به سوی طایفه ای از بندگانش ‍ و یا به سوی همه آنان گسیل بدارد، او همان خدایی است كه زنده كردن و میراندن به دست او است ، پس همو می تواند مردمی را و یا همه بشر را به حیاتی سعید و طیب زنده كند، چون سعادت و هدایت از زندگی است همانطور كه شقاوت و ضلالت از مرگ است ، همچنانكه فرموده : (یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما یحییكم ) و نیز فرموده : (او من كان میتا فاحییناه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس ) و نیز فرموده : (انما یستجیب الذین یسمعون و الموتی یبعثهم الله ).





فامنوا بالله و رسوله النبی الامی ...





این آیه شریفه تفریع بر آیه قبل است ، و معنایش این است كه : وقتی مطلب از این قرار باشد، پس به من ایمان بیاورید، زیرا من همان پیغمبر امی هستم كه تورات و انجیل شما به آمدنم بشارت داده ، و من به خدا ایمان داشته و به وی كفر نمی ورزم ، و همچنین به كلمات او ایمان آورده ام ، و كلمات او همان شرایع و احكامی است كه بر من و بر انبیای سابق بر من نازل كرده است ، مرا پیروی كنید باشد كه رستگار شوید.

این آن معنایی است كه سیاق آیه اقتضای آن را دارد، و از این معنا وجه التفات از تكلم (انی رسول الله ) به غیبت (رسوله ...)، معلوم می شود، البته باید دانست كه از ظاهر سیاق استفاده می شود كه این آیه دنباله آیه سابق و هر دو كلام رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) است .

و وجه التفات همانطور كه قبلا هم خاطر نشان شد این است كه بجای اینكه بفرماید: (پس ایمان آورید به خدا و به من ) فرمود: (پس ایمان بیاورید به خدا و به رسول او)، آنگاه رسول را به اوصافی وصف كرد تا بدین وسیله امر در (فامنوا) و در (فاتبعوه لعلكم تهتدون را تعلیل كرده باشد.

و مقصود از (اهتداء) در (تهتدون ) هدایت یافتن بسوی سعادت اخروی است كه عبارت است از خوشنودی خدا و بهشت او، نه هدایت یافتن به راه حق ، زیرا ایمان به خدا و به رسول خدا و پیروی كردن احكام و شرایع رسول ، خودش اهتداء به راه حق است ، نه اینكه نتیجه اش اهتداء به راه حق باشد. پس برگشت معنای (لعلكم تهتدون ) به معنای (اولئك هم المفلحون ) است كه در آیه قبلی بعنوان نتیجه ایمان به خدا و پیروی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) ذكر شده است .

مراد از (هدایت ) و (امت ) در: (و من قوم موسی امة یهدون بالحق )





و من قوم موسی امه یهدون بالحق و به یعدلون





در این جمله عمل صالح نیكان از بنی اسرائیل را می ستاید، و این از انصاف قرآن است كه بعد از بر شمردن سیئاتی كه از آنان سر زده مستحقین مدح را نیز مدح می كند، و حاصل معنایش این است كه : همه بنی اسرائیل خدا و رسول را مخالفت نكرده و بر ضلالت و ظلم پافشاری نداشتند، بلكه پاره ای از ایشان مردمی بودند كه دیگران را به سوی حق راهنمایی نموده و در میان ایشان به حق و عدالت حكم می كردند. بنابراین ، باید گفت : (باء) در (بالحق ) همان بائی است كه علمای نحو آن را (باء آلت ) می نامند، می توان هم گفت كه (باء ملابسه ) است .

بنابراین معنا، آیه مورد بحث از مواردی است كه خداوند هدایت را به غیر خود و به غیر انبیاء و امامان نسبت داده ، نظیر حكایتی كه از مؤ من آل فرعون كرده و با اینكه ظاهرا پیغمبر نبوده درباره اش فرموده : (و قال الذی آمن یا قوم اتبعون اهدكم سبیل الرشاد)

و بعید نیست كه مراد از امت از قوم موسی در آیه مورد بحث ، انبیاء و امامانی باشند كه بعد از موسی در میان بنی اسرائیل پدید آمدند و قرآن درباره شان در چند مورد و از آن جمله فرموده : (و جعلنا منهم ائمه یهدون بامرنا لما صبروا و كانوا بایاتنا یوقنون )

چون اگر هدایت به حق را كه در آیه مورد بحث است بر معنای حقیقیش حمل كنیم جز از پیغمبران و امامان ساخته نیست ، و بحث از این معنا را در تفسیر آیه (قال انی جاعلك للناس اماما) و آیه (فمن یرد الله ان یهدیه یشرح صدره ) و همچنین در ذیل آیاتی دیگر گذراندیم .

معنای (اسباط) و اشاره به آیات و معجزاتی كه از موسی (ع ) در سوره اعراف آمدهاست





و قطعنا هم اثنتی عشره اسباطا امما...





كلمه (سبط) در لغت به معنای پسر زاده و یا دختر زاده است ، و جمع آن (اسباط) می آید، و لیكن در بنی اسرائیل به معنای قوم خاصی بوده ، سبط در اصطلاح ایشان به منزله قبیله در نزد عرب است ، از ابن حاجب نقل شده كه گفته است : كلمه (اسباطا) در این آیه بدل از عدد است نه تمیز عدد وگرنه اگر تمیز می بود می بایستی اسباط بنی اسرائیل حداقل سی و شش سبط و تیره می بودند و حال آنكه نبودند، چون سبط در بنی اسرائیل دوازده تیره بود و بنابراین حداقل جمع سبط سی و شش است ، پس ناچار باید بگوییم كلمه (اسباطا) بدل از عدد است ، و تمیز عدد حذف شده چون با بودن اسباطا احتیاجی به ذكر آن نبوده ، و تقدیر كلام (و قطعناهم اثنتی عشره فرقه اسباطا) است . البته كسانی دیگر هم گفته اند كه كلمه مذكور تمیز است ، و اشكال ابن حاجب هم وارد نیست زیرا اگر چه كلمه به صیغه جمع است ولی در اینجا به معنای مفرد آمده و معنای آن ، جماعت و یا طایفه و یا نظیر آن است .

(و اوحینا الی موسی اذ استسقیه قومه ...) (انبجست ) از (انبجاس ) و به معنای انفجار است ، و بعضی گفته اند به معنای بیرون شدن اندك اندك آب است ، بخلاف انفجار كه به معنای بیرون شدن به كثرت و فراوانی است . و از ظاهر اینكه فرمود: (پس منفجر شد از آن دوازده چشمه و هر گروهی از مردم چشمه خود را شناختند) بدست می آید كه چشمه ها به عدد اسباط بنی اسرائیل یعنی دوازده بود، چون می رساند كه هر چشمه مخصوص یك تیره بوده و اینكه این اختصاص به خاطر مشاجره ای بوده كه با یكدیگر داشته اند، و این ظاهر تاءیید می كند روایاتی را كه درباره داستان این چشمه ها وارد شده . معنای بقیه آیه شریفه روشن است .

در آیات این سوره خدای سبحان از معجزات موسی (علیه السلام ) و آیات وی چند معجزه زیر را بر شمرده : 1 - اژدها 2 - ید بیضاء 3 - قحطی فرعونیان 4 - نقص ثمرات ایشان 5 - طوفان 6 - ملخ های بالدار 7 - ملخ های بی بال 8 - قورباغه 9 - خون شدن آب نیل 10 - غرق شدن فرعونیان در نیل

11 - میراندن و زنده كردن هفتاد نفر از یاران موسی 12 - شكافته شدن دوازده چشمه از سنگ با ضربت موسی 13 - سایه افكندن ابر بر سر بنی اسرائیل 14 - فرو فرستادن من و سلوی 15 - كندن كوه از ریشه و آن را بر بالای سر بنی اسرائیل مانند سایه بان نگهداشتن . و لیكن می توان تكلم با خدای تعالی و نزول تورات و مسخ شدن پاره ای از بنی اسرائیل به صورت میمون را نیز بر آن اضافه نمود،و ما - ان شاء الله - در تفسیر سوره هود راجع به این چند معجزه نیز بحث خواهیم كرد.

بحث روایتی

در تفسیر عیاشی از محمد بن سالم نی فروش از حارث بن مغیره از ابی عبدالله (علیه السلام ) روایت می كند كه حارث گفت : به حضرتش عرض كردم ، عبد الله بن عجلان در مرضی كه به آن مرض درگذشت می گفت من در این مرض نمی میرم و مرد. حضرت فرمود خداوند: هیچ گناهی از او نیامرزد این چه فكر باطلی بوده كه او كرده ؟ موسی (علیه السلام ) از قوم خود هفتاد مرد برگزید و وقتی دچار رجفه شدند و هم ه هلاك گردیدند موسی گفت : پروردگارا اصحابم اصحابم خطاب آمد من بجای ایشان اصحابی بهتر به تو می دهم عرض كرد: من ایشان را می شناختم و به ایشان علاقمند بودم ، خداوند بجای آنان انبیایی برای وی مبعوث كرد.

مؤ لف : مقصود امام (علیه السلام ) این بوده كه بعد از درگذشت عبدالله عجلان خداوند اصحابی بهتر از او به وی ارزانی بدارد، همچنانكه به موسی (علیه السلام ) داد، و لیكن این روایت در باب خود روایت غریبی است و با ظاهر قرآن سازگار نیست .

روایتی درباره علت اینكه انتخاب امام به مردم واگذار نشده است

و در تفسیر برهان از ابن بابویه و او به سند خود از سعد بن عبدالله قمی در ضمن حدیث طویلی روایت كرده كه گفت : خدمت امام قائم (علیه السلام ) عرض كردم ای مولای من مرا خبر ده از اینكه چرا مردم از انتخاب امام و زمامدار برای خود ممنوع شدند؟ فرمود: امام مصلح و یا مفسد؟ عرض كردم البته مصلح . فرمود: آیا با اینكه احدی از مردم از صلاح و فساد درونی اشخاص آگاهی ندارند آیا ممكن است شخصی را كه انتخاب می كنند اتفاقا برخلاف تشخیصشان مفسد از كار در آید؟ عرض كردم بلی ممكن است . فرمود: علت ممنوعیت مردم همین است كه من آن را به صورت برهان برایت ایراد كردم .

سپس رو به سعد كرده و فرمود: بگو ببینم پیغمبرانی كه خدا آنها را برگزیده و كتابشان داده و با عصمت تاءییدشان كرده با اینكه اعلم - در دو نسخه چاپی از برهان اعلام وارد شده و لیكن احتمال دارد كه تصحیف شده باشد - همه امت ها هستند مانند موسی و عیسی (علیهماالسلام ) آیا با وفور عقل و كمال علمی كه دارند هیچ ممكن نیست كه وقتی بخواهند اشخاص نیكی را برای كاری انتخاب كنند اتفاقا منافق از كار در آیند؟ عرض كردم : نه . فرمود: بلكه ممكن است ، به شهادت اینكه موسی كلیم الله (علیه السلام ) با وجود عقل و كمال علمش و با اینكه وحی به او می شد مع ذلك وقتی از اعیان قومش و از وجوه لشكریانش و خلاصه از كسانی كه شكی در ایمان و اخلاصشان نداشت هفتاد نفر برای رفتن به میقات برگزید انتخابش به خطا رفت و بجای هفتاد نفر با ایمان هفتاد نفر منافق برگزید و قرآن درباره اش فرموده : (و اختار موسی قومه سبعین رجلا لمیقاتنا - تا آنجا كه میفرماید - لن نومن لك حتی نری الله جهره فاخذتهم الصاعقه بظلمهم ). پس با اینكه می بینیم اختیار و انتخاب مثل موسی كسی كه خداوند برای نبوتش برگزیده به خطا می رود و افسد را بجای اصلح بر می گزیند می فهمیم كه انتخاب تنها و تنها كار كسی است كه به باطن اشخاص راه داشته و ضمائر و سریره های افراد برایش آشكار باشد، و نیز می فهمیم كه بعد از خطا رفتن انتخاب انبیاء انتخاب مهاجر و انصار یك پشیز ارزش ‍ نداشته است .

مؤ لف : آیه ای كه امام (علیه السلام ) در این روایت بدان استشهاد كرده نقل به معنی شده ، یعنی امام (علیه السلام ) آن را از آیات سوره اعراف و سوره نساء تركیب كرده است .

چند روایت در مورد داستان هفتاد نفر برگزیدگان موسی (ع ) برای حضور در میقات

و در الدر المنثور از ابن ابی حاتم و ابوالشیخ از نوف حمیری روایت كرده كه گفت : وقتی موسی برای رفتن به میقات پروردگارش ‍ هفتاد نفر از قوم خود را برگزید خدایش فرمود: من زمین را برای شما سجده گاه و مایه طهارت قرار داده و سكینت را با شما در خانه هاتان قرار می دهم ، و چنانتان می كنم كه تورات را از حفظ بخوانید و در نتیجه مردان و زنان و غلامان و آزادگان همگی بتوانند آن را قرائت كنند.

موسی به قوم خود گفت : (خداوند برای شما تمامی روی زمین را سجده گاه و آن را مایه طهارت قرار داده ) گفتند: ما در غیر معابد نماز نمی خوانیم چه احتیاج به چنین ترخیصی داریم . گفت : (خداوند سكینت را با شما و در خانه های شما قرار داده ) گفتند: (لازم نیست ، ما دوست داریم كه در همان تابوت كه بود بماند)

گفت : (خداوند قدرتی به شما می دهد كه زن و مرد و صغیر و كبیر و آزاد و بنده شما همگی بتوانید تورات را از بر بخوانید) گفتند (ما نمی خواهیم مگر خواندن از روی كتاب را) بعد از این گفت و شنود و لجاجت بنی اسرائیل بود كه خداوند فرمود: (فساكتبها للذین یتقون و یوتون الزكوه ... - تا آنجا كه می فرماید - المفلحون )، (آنگاه موسی گفت : پروردگارا من قوم خود را به درگاه تو آوردم و نتیجه آمدنشان را به دیگران دادی پروردگارا پس مرا پیغمبر آن مردم قرار بده ) فرمود: (پیغمبر ایشان از خود ایشان است ) عرض كرد: (پس مرا از آن امت قرار بده ) فرمود: (تو آن امت را درك نمی كنی ) عرض كرد: (من قوم خود را به درگاهت آوردم وفاده ایشان را به دیگران دادی )؟ اینجا بود كه خداوند به وی وحی فرستاد: (و من قوم موسی امه یهدون بالحق و به یعدلون ) حمیری گفت (در اینجا موسی راضی شد، آنگاه رو به حضار كرده و گفت آیا ستایش نمی كنید خدایی را كه در آن روز حفظ غیبت شما را كرده و بجای شما گوش داد مطالب مربوط به شما را و وفاده دیگران را برای شما قرار داد؟

و نیز در همان كتاب از ابن ابی حاتم و ابوالشیخ از نوف بكالی روایت كرده كه گفت : موسی بعد از آنكه از قوم خود هفتاد نفر انتخاب نمود به ایشان گفت : اینك به سوی خدا روانه شوید، و از او هر چه می خواهید درخواست كنید، خود موسی درخواستی داشت و ایشان درخواستی ، وقتی به میقاتگاه یعنی به كوه طور رسیدند موسی رو به ایشان كرده و گفت : اینك درخواست خود را عرضه بدارید، ایشان گفتند: (خدا را به ما نشان بده ) گفت : (وای برشما دوباره این درخواست را از خدا می كنید) گفتند: (درخواست ما همین است باید خدا را آشكارا به ما نشان دهی ) این را كه گفتند صاعقه ایشان را گرفت و همگی مدهوش افتادند، موسی عرضه داشت : (پروردگارا من هفتاد نفر از نیكان و سرشناسان بنی اسرائیل را به میقات تو آوردم حال به سوی ایشان برگردم و یك نفر از آنان با من نباشد جواب بنی اسرائیل را چه بگویم ؟ آیا مرا نخواهند كشت ؟ صدائی به گوش موسی رسید كه درخواست خود را عرضه بدار، موسی گفت : (پروردگارا از تو می خواهم كه همراهان مرا زنده كنی ) خداوند همگی ایشان را زنده كرد و در نتیجه درخواست ایشان و درخواست موسی هدر رفت ، و این درخواست ماند برای این امت ، چون آنها نتوانستند استفاده كنند.

بیان ضعف آن آیات

مؤ لف : این دو روایت را از این جهت ایراد كردیم كه از نظر شباهت در قصه شبیه به روایات موقونه بود، و لیكن صرفنظر از اختلافی كه در مضمون آندو است از نظر جزئیات قصه نه با یكدیگر تطبیق می شوند و نه با ظاهر آیات ، درخواستی كه كردند تنها مساءله دیدن خدا بود كه رد شد، و درخواست موسی هم زنده شدن ایشان بود كه زنده شدند، و درخواست دیگرش نوشته شدن رحمت بر بنی اسرائیل بود كه آنهم به شرط تقوا و ایمان به آیات خدا مستجاب شد، دیگر چه وفاده و اجری طلب داشتند كه به ایشان داده نشد و در عوض آن را به امت آخرالزمان دادند؟ اشكال دیگر اینكه از ظاهر سیاق استفاده می شود كه در جمله (و من قوم موسی امه یهدون بالحق و به یعدلون ) خطاب به پیغمبر اكرم است نه به موسی .

نظیر این دو روایت در منطبق نشدن با آیه ، روایتی است كه از ابن عباس در ذیل جمله (اكتب لنا فی هذه الدنیا حسنه و فی الاخره ) نقل شده ، در این روایت ابن عباس گفته است : خداوند این درخواست را به موسی نداد، بلكه در جوابش فرموده : (عذابی اصیب به من اشاء - تا آنجا كه می فرماید - المفلحون )، مقصود ابن عباس این است كه خداوند این دعای موسی را در حق امت اسلام مستجاب كرد نه در حق خود او، و ما گفتیم كه ظهور آیه در غیر این معنا است .

و نیز نظیر این روایت آن روایتی است كه از سدی نقل شده كه در ذیل جمله (ان هی الا فتنتك ...)، گفته است : موسی گفت پروردگارا! سامری به ایشان گفت گوساله درست كنند لیكن چه كسی گوساله را زنده كرد و روح در آن دمید؟ پروردگار فرمود: (من ). گفت : پس تو خودت ایشان را گمراه كردی .

عیاشی نیز نظیر این روایت را در تفسیر خود از ابی جعفر و ابی عبدالله (علیه السلام ) بطور مرسل یعنی بدون ذكر سند نقل كرده ، و در آن دارد كه موسی گف ت : پروردگارا چه كسی گوساله را به صدا درآورد؟ فرمود: (من ). موسی این را كه شنید گفت : (ان هی الا فتنتك تضل بها من تشاء و تهدی من تشاء).

و اشكال این روایات این است كه موسی (علیه السلام ) جمله مذكور را در موقع هلاك شدن هفتاد نفر گفته نه در داستان سامری و گوساله اش ، مگر اینكه بگوییم موسی این جمله را دوباره و در دو جا گفته است .

روایاتی درباره رحمت واستعه خدای تعالی

و در الدر المنثور از احمد و ابو داود از جندب بن عبدالله بجلی روایت كرده است كه گفت : مردی عرب از بادیه وارد شد و شتر خود را خوابانید و آن را عقال كرد و سپس پشت سر پیغمبر (صلی الله علیه و آله وسلم ) به نماز ایستاد، بعد از نماز به صدای بلند چنین دعا كرد: پروردگارا مرا و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم ) را رحم كن و احدی را در رحمت من و او شریك مساز. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود از رحمت عمومی و واسع خداوند جلوگیری می كنی ؟ برای خدا صد رحمت است كه از آنهمه تنها یك رحمت را بر خلق خود نازل كرده و با آن جن و انس و چارپایان را با یكدیگر مهربان می كند، نود و نه رحمت دیگر دارد.

و نیز در همان كتاب از احمد و مسلم از سلمان فارسی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) روایت كرده كه فرمود: برای خداوند صد رحمت است ، از آن جمله رحمتی است كه با آن خلق خود را با یكدیگر مهربان كرده و میان وحوش با بچه هایشان عاطفه قرار داده ، و نود و نه رحمت دیگر خود را برای روز قیامت قرار داده .

و نیز می گوید: ابن ابی شیبه از سلمان بطور موقوف و ابن مردویه نیز از همان جناب روایت كرده كه گفت : رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: خداوند روزی كه آسمانها و زمین را می آفرید صد رحمت آفرید كه هر یك از آنها درست قالب زمین و آسمانها است ، از آن صد رحمت یكی را به زمین فرستاد كه باعث مهربانی خلایق با یكدیگر شد، و با آن رحمت است كه مادران نسبت به فرزندان مهر می ورزند، و وحوش و طیور از یك آبخور آب می آشامند، و خلایق با هم زندگی می كنند، ولی روز قیامت خداوند این رحمت را از دل ها می كند و آن را به اضافه نود و نه رحمت دیگر تنها به متقین واگذار می كند، آنگاه آن حضرت آیه (و رحمتی وسعت كل شی ء فساكتبها للذین یتقون ) را قرائت كردند.

مؤ لف : این معنا از طریق شیعه از ائمه اهل بیت (علیهم السلام ) نیز روایت شده ، و گویا روایت دوم از سلمان همان روایت اول است كه نقل به معنا شده ، و لیكن راوی كه آن را نقل به معنا كرده با اضافه كردن جمله (ولی روز قیامت خداوند این رحمت را از دل ها می كند) روایت را ضایع كرده ، و باید از او پرسید اگر در قیامت خداوند این رحمت را از غیر متقین سلب كند پس چگونه آسمان و زمین باقی مانده و بهشت و دوزخ بجای می ماند؟ و چگونه ملائكه و غیر ایشان بدون رحمت شامله خدا زنده می مانند؟

پس تعبیر بهتر آن تعبیری است كه در پاره ای از روایات ما امامیه وارد شده

كه - بطوری كه به یاد دارم - فرموده اند: در آن روز خدا همه صد رحمت خود را در مؤ منین جمع می كند، و این معنا غیر از كندن و سلب رحمت از غیر مؤ منین است ، اولی جائز و معقول هست و لیكن دومی معقول و متصور نیست - دقت بفرمایید -.

و نیز در الدر المنثور از طبرانی از حذیفه بن الیمان از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) روایت كرده كه در حدیثی فرمود: به آن خدایی كه جان من در دست اوست هر آینه خداوند در قیامت آمرزشی كند كه ابلیس هم به طمع بیفتد.

مؤ لف : و از طرق شیعه از ائمه اهل بیت (علیهم السلام ) نیز نظیر این معنا روایت شده .

باز در همان كتاب از ابن ابی حاتم و ابوالشیخ از ابی بكر هذلی روایت شده كه گفت : وقتی آیه (و رحمتی وسعت كل شی ء) نازل شد، ابلیس گفت : پروردگارا من هم چیزی هستم ، خطاب آمد (فساكتبها للذین یتقون ...)، پس آن رحمت را از ابلیس سلب كرد.

مؤ لف : ظاهرا مضمون این روایت فرضی است كه خود ابی بكر هذلی كرده نه اینكه از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) صادر شده باشد، به جهت اینكه بدون شك شیطان هم از رحمت واسعه خداوند كه در صدر آیه است برخوردار است ، و آن رحمت خاصه خدا است كه در ذیل آیه ذكر شد و ابلیس از آن محروم است .

اهمیت و ارزش بیشتر ایمان كسانی كه پیامبر (ص ) را ندیده به آن حضرت ایمان آوردهاند

در تفسیر برهان از نهج البیان روایت كرده كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: كدام یك از خلایق ایمانشان حیرت انگیزتر است ؟ گفتند: ملائكه . فرمود: ملائكه خود در نزد پروردگارند، جهت ندارد كه ایمان نداشته باشند. گفتند: انبیاء (علیهم السلام ). فرمود: انبیاء هم مورد وحی خدای تعالی هستند، با این حال ایمان آوردنشان خیلی مهم نیست . گفتند: ما. فرمود: شما هم با من كه پیغمبرم معاصر هستید، جهت ندارد كه ایمان نیاورید، بلكه ایمان آن مردمی مهم و با ارزش است كه بعد از شما می آیند، با اینكه جز نوشته ای در اوراق چیزی ندیده اند مع ذلك به همان نوشته ایمان می آورند، این است معنای آیه (و اتبعوا النور الذی انزل معه اولئك هم المفلحون ).

مؤ لف : این خبر هیچ اشكالی ندارد، چیزی كه هست باید دانست كه مقصود رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) بیان شاءن نزول آیه نبوده بلكه تطبیق آیه بر یكی از مصادیقش بوده است . و همچنین آن روایتی كه می گوید مقصود از نور در آیه شریفه علی (علیه السلام ) است معنایش این است كه یكی از مصادیق آن نور، علی (علیه السلام ) است ، ممكن هم هست بگوییم روایت دوم ناظر به باطن آیه است نه به ظاهر آن .

منشعب شدن بنی اسرائیل به هفتاد و چند فرقه و ناجیه بودن یكی از آن فرق

و در الدر المنثور است كه ابن ابی حاتم از علی بن ابیطالب (علیه السلام ) روایت كرده كه گفت : بنی اسرائیل بعد از موسی به هفتاد و یك فرقه منشعب شدند و اهل نجات از همه آنها یك فرقه است و ما بقی در آتشند و نصارا بعد از عیسی (علیه السلام ) به هفتاد و دو فرقه منشعب شدند و اهل نجات از آنها تنها یك فرقه است ، و مابقی در آتشند، امت اسلام هم به هفتاد و سه فرقه منشعب خواهند شد و همه آن فرق در آتشند مگر یك فرقه ، قرآن درباره آن یك فرقه از امت موسی فرموده : (و من قوم موسی امه یهدون بالحق و به یعدلون ) و درباره امت عیسی فرموده : (منهم امه مقتصده ) این آن دو امت اهل نجات از قوم موسی و عیسی هستند. و درباره ما مسلمانان می فرماید: (و ممن خلقنا امه یهدون بالحق و به یعدلون ) این آن فرقه اهل نجات از امت اسلام است .و درتفسیر عیاشی از ابی الصهبان بكری روایت كرده كه گفت : من در حضور علی بن ابیطالب (علیه السلام ) بودم كه آن حضرت راءس ‍ الجالوت و اسقف نصارا را احضار نمود و به ایشان گفت : من از شما پرسشی خواهم كرد كه خودم به جواب آن داناتر از شمایم ، پس ‍ بیهوده از دادن جواب آن طفره نروید و از من كتمان نكنید. آنگاه به راءس الجالوت گفت : به حق آن كسی كه تورات را بر موسی نازل كرد، و بنی اسرائیل را از من و سلوی خورانید، و برای ایشان از دل دریا راه خشكی باز كرد، و از سنگ كوه طور برای ایشان دوازده چشمه جوشانید، و هر یك را به سبطی از اسباط بنی اسرائیل اختصاص داد مرا خبر ده از اینكه بنی اسرائیل بعد از موسی به چند فرقه منشعب شدند؟ راءس الجالوت گفت : به یك فرقه باقی ماندند. حضرت فرمود: به حق آن خدایی كه جز او معبودی نیست دروغ گفتی ، بنی اسرائیل به هفتاد و یك فرقه منشعب شدند، و همه در آتشند مگر یك فرقه ، كه قرآن درباره ایشان می فرماید: (و من قوم موسی امه یهدون بالحق و به یعدلون ).

و در مجمع البیان گفته است : این فرقه از یهود قومی هستند كه در ماورای چین زندگی می كنند، و بین آنان و سرزمین چین وادی ریگزاری فاصله است ، قومی هستند كه چیزی از شرایع و احكام تورات را تغییر نداده اند. صاحب مجمع البیان سپس اضافه كرده است كه این معنا مضمون روایتی است كه از ابی جعفر (علیه السلام ) نقل شده است .

اشاره به روایات و داستان های خرافی و مجعولی كه درباره فرقه یهود ساخته وپرداخته شده است

مؤ لف : روایت مزبور ضعیف و غیر مسلم الصدور است . علاوه بر این ، از چنین فرقه یهودی كه به راه حق هدایت كنند و در بین خود به عدالت حكم نمایند اثری نمی بینیم ، و بفرض هم كه در روزگار ما چنین مردمی در ماورای چین بوده باشند قطعا فرقه هادی و عادل نیستند، برای اینكه اولا دین یهود با شریعت عیسی نسخ شده ، و ثانیا شریعت عیسی هم به آمدن دین اسلام از اعتبار ساقط گردیده ، پس اگر در ماورای چین مردمی هادی به حق و عادل یافت شوند جز مسلمان نمی توانند باشند، و لذا بعضی از دانشمندان كه این داستان خرافی را نقل كرده اند ناگزیر شده اند یك جمله به آن بیفزایند و آن این است كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) در شب معراج در میان آنان فرود آمد و به دین اسلام دعوتشان كرد، و آنان به وی ایمان آورده و مسلمان شدند، و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) نماز را به ایشان تعلیم داد.

علاوه بر این ، داستان های عجیب و غریبی برای ایشان تراشیده و نقل كرده اند، از آن جمله مقاتل گفته است : از جمله چیزهایی كه خداوند با آن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) را فضیلت داده این است كه او را در شب معراج به سوی پدران قوم موسی كه در ماورای چین هستند فرستاد، و داستان این قوم چنین است كه : وقتی بنی اسرائیل گناه كار شدند، و مردان نیكی را كه امر به عدالت می كردند، كشتند، این نیك مردان كه آن روز در زمین مقدس بسر می بردند از خدا خواستند (پروردگارا ما را از میان بنی اسرائیل بیرون كن )، خداوند دعایشان را مستجاب كرد و راهی از زیر زمین برایشان باز كرد، نیك مردان یهود وارد آن نقب شدند، خداوند در آن نقب نهری جاری ساخت كه همه جا با ایشان در جریان بود، و چراغی از نور برای - شان قرار داد كه همه جا پیش پایشان را روشن می كرد، نیك مردان یهود یك سال و نیم در این نقب راه پیمودند تا از بیت المقدس به سرزمین فعلی خود در چین رسیدند، خداوند ایشان را از زیر زمین بیرون آورد و در سرزمینی منزل داد كه پرندگان و چارپایان و درندگان با هم زندگی می كنند، سرزمینی كه در آنجا گناه و نافرمانی نیست ،

و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) در شب معراج در میان ایشان آمد در حالی كه جبرئیل با او بود، همگی به وی ایمان آورده و او را تصدیق كردند، و آن جناب ایشان را نماز آموخت ، و ایشان اقرار كردند كه موسی به آمدن وی بشارتشان داده است .

خرافه دیگر روایتی است كه شعبی نقل كرده و گفته : برای خداوند بندگانی است در ماورای اندلس به همان مقدار مسافتی كه ما با اندلس داریم ، مردمی هستند كه حتی تصور اینكه كسانی خدا را معصیت می كنند برایشان ممكن نیست ، ریگ های زمینشان در و یاقوت وكوه هایشان طلا و نقره است ، نه زراعتی به عمل می آورند و نه با درو كردن و بلكه با هیچ كاری سر و كار ندارند، برای هر یك جلو خانه هایشان درختی است كه برگ های پهنی دارد، از همان برگ ها لباس تهیه می كنند، و درخت دیگری است كه از میوه آن ارتزاق می نمایند. و همچنین روایات دیگری كه در داستان این فرقه خیالی از یهود وارد شده كه تمامی مجعول و دروغی است .

معنای آیه مورد بحث از بیان سابق معلوم شد، و احتیاج به بیان زائدی ندارد.